رادین جانرادین جان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
راستین جانراستین جان، تا این لحظه: 8 سال و 16 روز سن داره

رادین ، بزرگ مرد کوچک ما

زندگی 24

من دیگه قاطی کردم هفته چندم بارداری هستم ، الان دیگه بیشتر حواسم به لگد زدناته جوجو پسره نازم ، جدیدا خیلی بیشتر از قبل دلم برات ضعف میره ، اصلا چی میشد ما ادمام مثه مرغا میتونستیم 21 روزه شکل قشنگ جوجه هامونو ببینیم ؛ اخه دیگه نمیتونم صبر کنم ، دلم میخواد زودتر ببینمت ! همش قیافتو تو ذهنم تصور میکنم ؛ در مورد اینکه شبیه کی خواهی بود به حسین حرف میزنم ، اونم همش میگه « مرتضی » . دیشب مثله اینکه تو شکمم رفته بودی شهربازی ، کلی داشتی حال میکردی و ورجه وورجه دیروز عصر با مامانی رفتیم دکتر ، وای که نمیدونی مامانی چقدر ذوق دیدنتو دارن ؛همش قربون صدقه ات میره منم دعواش میکنم میگم نمیخوام قربونش بری ، میخوام که همتونو با هم داشته باشم...
19 دی 1392

زندگی 22

جوجه کوچولو دیگه داری کم کم بزرگ میشی و ما هم در تدارکیم برای اومدن شما به خونه  دیشب با مامانی و حسین رفتیم کلی لباسای خشگل برات خریدیم ، خیلی قشنگن . حسین خیلی خیلی خوشحاله و ذوق داره و من اینو از چشماش میفهمم ، هیچ وقت اینقدر اشتیاق برای خرید رفتن از خودش نشون نمیداد اما حالا که نوبت شما شده هر روز خودش پیشنهاد میده که بریم برای پسری خرید ! امشبم قراره بریم بازم کلی لباسای خوب و خشگل بخریم ،  هنوز نیومده به دنیا و ندیدتت اما کلی دوست داره ناقلا   حسودیم میشهااااااا ایشالا همیشه دلاتون به هم گرم باشه منم از شادی و خوشحالی شما گرمه گرم میشم جگرم  برای یادگاری هم شده عکساشو میزارم اینجا    اینقدر ...
8 دی 1392

زندگی 21

الان دقیقا نمیدونم تو 21 هفته زندگیتو داری طی میکنی یا 22 ، اخرین بار که سونو رفتم بهم گفتن 22 هفتگی ، حالا مهم نیست 21 هفته یا 22 هفته ، مهم بودنتونه جانِ جانانم دیشب خونه عمه ، همه دست میکشیدن به شکمم و قربون صدقه ات میرفتن! وای عزیزم ایشالا سال دیگه تو هم بینمونی و از بودن کنار هم لذت میبریم :) بوست میکنم پسر خشگلم 
30 آذر 1392
1